کد مطلب:35519 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

نداشتن چاره مگر در جنگ











«فلم ارلی فیه الا القتال او الكفر»

یا نبرد باید كرد یا از فرمان خدا سر برتافت.

در آغاز خلافت علی (ع) و زمزمه مخالفت معاویه «جریر بن عبدالله بجلی» سردار معروف عراق ماموریت یافت كه با اهل شام از سوی امیرالمومنین (ع) به گفتگو پردازد، تا آنجا كه ممكن است از پیشامدهای ناگوار داخلی جلوگیری كند. جریر در دمشق اقامت گزید و معاویه پاسخ وی را به امروز و فردا می انداخت تا بتواند در طول این مدت طولانی خود را بسیج و تجهیز كند. این سخنان را علی (ع) درباره ی جریر ایراد كرده است:


طلب كرده از من سپاهی دلیر
كه دیگر مكش انتظار «جریر»


سوی شام تازیم، عازم به راه
خروشان و توفنده، سیل سپاه


سوی شام تازیم، عازم به راه
خروشان و توفنده، سیل سپاه


نشد چند روزی بر این بیشتر
كه قاصد سوی شام شد رهسپر


از این رو روا نیست اكنون شتاب
نشستیم در انتظار جواب


فرستادم از آشتی چون پیام
نباید شود حمله بر مرز شام


ندیده «معاویه» را تا «جریر»
اگر دست یازیم بر تیغ و تیر


ز مردانگی دور باشد چنین
كه از صلح گوییم و جوییم كین


پی آشتی تیغ، كین را دراز
نماییم و خود نیزه در اهتزاز


اگر حمله بردیم بر مرز شام
در گفتگو بسته گردد تمام


شود كشور شام آسیمه سر
به تجهیز بندند یك سر كمر


شود آتش خانگی شعله ور
دگر مهربانی ندارد ثمر

[صفحه 203]

چو دادیم مهلت بدان مردمان
بمانیم تا بر سر آید زمان


چو در كار ما نیست نیرنگ و رنگ
نسازیم شرمنده، وجدان به ننگ


كه پیمان شكستن بسی نارواست
اگر چه معاویه بر ضد ماست


نه همفكر ما گردد آن تیره دل
كند دوزخ جنگ را مشتعل


چو باشد به كار رسالت «جریر»
به تجهیز روی آورد ناگزیر


ولی باز هم نیست بیمی از او
چو پیروزی از ماست بی گفتگو


چو جوئیم هر جا رضای خدا
به پیروزی ما شود رهنما


ولی نیست منعی ز آمادگی
كه اینست خود راه آزادگی


به ناچار باید یكی از این دو كار
گذشتن ز حق وان دگر كارزار


بدان ریزه خواران خوان ستم
كه اشك ریا ریخته دم به دم


توجه نداریم چون از ریا
به باطل نمودند ماتم به پا


به نیزه زده جامه ی چاك چاك
ز عثمان كه خود كرده او را هلاك


به منظور آشوب، خونین لوا
برافراشتندی چنین برملا


ندانسته باشند اینان مگر
كه او بد ستمكاره ای خیره سر


به مویی سپید و به رویی سیاه
به بدعت همی داشت دین را تباه


به مردم روا داشت بس ناروا
برآشفت دلها ز زهر جفا


خلیفه پس از آنكه معزول شد
ستمكار بدبخت مقتول شد

[صفحه 204]


صفحه 203، 204.